دندان کسی را برکندن

پیشنهاد کاربران

دندان کسی ( حیوانی ) را برکندن ؛ برآوردن آن. بیرون آوردن دندان وی :
دل کوس بسته ز تندر غریو
سر خشت برکند دندان دیو.
فردوسی.
- || کنایه از سرکوب کردن و مغلوب ساختن وی :
کدام حادثه دندان نمود با تو به کین
که صولت تو ز بن برنکند دندانش.
ظهیر فاریابی.