دندان نهادن

لغت نامه دهخدا

دندان نهادن. [ دَ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) گذاشتن دندان مصنوعی در دهان. || کنایه است از قبول کردن. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از برهان ). || رغبت نمودن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || طمع به چیزی بستن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از برهان ). || مجهز ساختن. کارگر کردن :
وز فم الحوت نهادی دندان
بر سر ترکش ترکان اسد.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - قبول کردن . ۲ - رغبت . ۳ - طمع بستن .

فرهنگ معین

( ~. نَ دَ ) (مص م . ) کنایه از: ۱ - قبول کردن . ۲ - رغبت نمودن . ۳ - طمع بستن .

پیشنهاد کاربران

بپرس