دندان فروبردن ؛ با دندان گاز گرفتن. به دندان گاز زدن.
- || کنایه از خشم و قهر داشتن و کینه ورزیدن. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) .
- || کنایه از تجاوز کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
به حرامی چو شحنه شد خندان
... [مشاهده متن کامل]
به حرم دان فروبرددندان.
اوحدی.
- || خام طمعی نمودن در کاری. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) .
- || کاری را بسیار بجد گرفتن و اقامت نمودن در کاری باشد. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ) .
- || کنایه است از چشم طمع دوختن بدان. آرزو و طمع به دست آوردن آن را داشتن. ( از یادداشت مؤلف ) :
درآن مجلس به چیزی هر کسی دندان فروبرده
امید ما بر آن لبهای شکّرخند خواهد بود.
بابافغانی ( از آنندراج ) .
- || کنایه از خشم و قهر داشتن و کینه ورزیدن. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) .
- || کنایه از تجاوز کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
به حرامی چو شحنه شد خندان
... [مشاهده متن کامل]
به حرم دان فروبرددندان.
اوحدی.
- || خام طمعی نمودن در کاری. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) .
- || کاری را بسیار بجد گرفتن و اقامت نمودن در کاری باشد. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ) .
- || کنایه است از چشم طمع دوختن بدان. آرزو و طمع به دست آوردن آن را داشتن. ( از یادداشت مؤلف ) :
درآن مجلس به چیزی هر کسی دندان فروبرده
امید ما بر آن لبهای شکّرخند خواهد بود.
بابافغانی ( از آنندراج ) .