دندان شیر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
دندان شیر ( شیری ) ؛ بیست دندانی که در طفولیت و از هفت سالگی بنای سقوط گذارند. ( ناظم الاطباء ) . راضعة. رواضع: اهضام ؛ دندان شیر افکندن گوسپند. ادرام ؛ جنبیدن دندان شیر کودک تا به جایش دندان دیگر برآید. املاج ؛ دندان شیر برآوردن کودک. ( منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
- || دندان ماهی ؛ دندانی که از شیر ماهی گیرند و از آن شانه و دسته ٔکارد و خنجر و جز آن سازند. دندان ماهی. ( از آنندراج ) :
نگردید چون شانه عاج پیر
دهانش بود به ز دندان شیر.
وحید ( از آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
- || دندان ماهی ؛ دندانی که از شیر ماهی گیرند و از آن شانه و دسته ٔکارد و خنجر و جز آن سازند. دندان ماهی. ( از آنندراج ) :
نگردید چون شانه عاج پیر
دهانش بود به ز دندان شیر.
وحید ( از آنندراج ) .
دندان شیر؛ راضع. راضعه. دندانی که طفل بار اول برآورد. ( یادداشت مؤلف ) . دندان شیری.