گر به سنگ ستمم عشق تو دندان شکند
دل ز لبهای تو دندان طمع برنکند.
کمال خنجندی.
- دندان کسی راشکستن ؛ خرد کردن دندان وی : ترسم که برآرد آشکارا
آن دندان کز نهان شکستم .
خاقانی.
- || کنایه از شکست دادن و مغلوب و منکوب کردن او : دیدم که زبان سگ گزنده ست
دندان جفاش از آن شکستم.
خاقانی.