دندان سپید ( سفید ) کردن ؛ دندان برهنه کردن. دندان نمودن. هویدا کردن دندان برای خنده یا خشم و جز آن. خشم گرفتن. غضب نمودن. ( یادداشت مؤلف ) :
چرخ که هر شب کند با همه دندان سپید
خدمت درگاه او از بن دندان کند.
... [مشاهده متن کامل]
؟ ( از امثال وحکم دهخدا ) .
- || خنده کردن. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) . ابتسام. ( دهار ) ( منتهی الارب ) : بسم ؛ دندان سپید کردن. ( منتهی الارب ) . تبسم. تبسم کردن. اکلاح. ( یادداشت مؤلف ) . خندیدن وتبسم کردن. ( آنندراج ) :
گر کنم در عمر دندانی سپید
در نوالم استخوانی افکنی.
انوری.
دندان نکنی سپید تا لب
از تب نکنی کبود هر دم.
خاقانی.
او کز درم درآمد و دندان سپید کرد
پوشید بام را سردندانْش نور فام.
خاقانی.
وآن دو سه تن کرده ز بیم و امید
زآن صدف سوخته دندان سپید.
نظامی.
ای که در ظلمات عشرت کرده ای مژگان سپید
تا نیفتد بخیه ات بر رو مکن دندان سپید.
قاسم مشهدی ( از آنندراج ) .
گر به روی زهره گردون کنی دندان سپید
بر شرف جای مهت گوید که پروینی کنی.
میرخسرو ( از آنندراج ) .
- || اظهار عجز کردن. ( آنندراج ) . عاجز شدن. ( ناظم الاطباء ) :
در صف اوصاف از او به لابه و زاری
نطق چو دندان سپید کردزبان را.
شرف الدین شفروه ای.
- || ترسیدن. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) .
- || فروتنی کردن. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان
چرخ که هر شب کند با همه دندان سپید
خدمت درگاه او از بن دندان کند.
... [مشاهده متن کامل]
؟ ( از امثال وحکم دهخدا ) .
- || خنده کردن. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) . ابتسام. ( دهار ) ( منتهی الارب ) : بسم ؛ دندان سپید کردن. ( منتهی الارب ) . تبسم. تبسم کردن. اکلاح. ( یادداشت مؤلف ) . خندیدن وتبسم کردن. ( آنندراج ) :
گر کنم در عمر دندانی سپید
در نوالم استخوانی افکنی.
انوری.
دندان نکنی سپید تا لب
از تب نکنی کبود هر دم.
خاقانی.
او کز درم درآمد و دندان سپید کرد
پوشید بام را سردندانْش نور فام.
خاقانی.
وآن دو سه تن کرده ز بیم و امید
زآن صدف سوخته دندان سپید.
نظامی.
ای که در ظلمات عشرت کرده ای مژگان سپید
تا نیفتد بخیه ات بر رو مکن دندان سپید.
قاسم مشهدی ( از آنندراج ) .
گر به روی زهره گردون کنی دندان سپید
بر شرف جای مهت گوید که پروینی کنی.
میرخسرو ( از آنندراج ) .
- || اظهار عجز کردن. ( آنندراج ) . عاجز شدن. ( ناظم الاطباء ) :
در صف اوصاف از او به لابه و زاری
نطق چو دندان سپید کردزبان را.
شرف الدین شفروه ای.
- || ترسیدن. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) .
- || فروتنی کردن. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان