دندان زد. [ دَ زَ ] ( ن مف مرکب ) دندان زده. زده شده به دندان. || کنایه از طمعکرده شده است. ( آنندراج ). مطلوب و آرزوشده. ( ناظم الاطباء ) : دندان زد هزار نگاه گرسنه بودلعل لبش که باده به آن رنگ و بو نبود.نظیری ( از آنندراج ).