دندان زد

لغت نامه دهخدا

دندان زد. [ دَ زَ ] ( ن مف مرکب ) دندان زده. زده شده به دندان. || کنایه از طمعکرده شده است. ( آنندراج ). مطلوب و آرزوشده. ( ناظم الاطباء ) :
دندان زد هزار نگاه گرسنه بود
لعل لبش که باده به آن رنگ و بو نبود.
نظیری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

دندان زده . زده شده به دندان .

پیشنهاد کاربران

بپرس