- || کنایه از فایده بردن و نفع عاید شدن. ( لغت محلی شوشتر ) .
دندان خونین ( خونی ) شدن ( گردیدن ) ؛ دندان به خون دربردن. کنایه از تحمل ناملایم کردن. ( از آنندراج ) . آلوده به خون شدن. رنجه گردیدن و آزار دیدن :
از آن بر میوه فردوس باشد دیده زاهد
کز آن سیب ذقن خونین نگردیده ست دندانش.
... [مشاهده متن کامل]
صائب ( از آنندراج ) .
رجوع به ترکیب �دندان به خون بردن ( دربردن ) � شود.
از آن بر میوه فردوس باشد دیده زاهد
کز آن سیب ذقن خونین نگردیده ست دندانش.
... [مشاهده متن کامل]
صائب ( از آنندراج ) .
رجوع به ترکیب �دندان به خون بردن ( دربردن ) � شود.