دندان بودن ( باکسی ) ؛ مخالف وی بودن :
کدام شاه که یک روز با تو دندان بود
که بنده تو نگشت آخر از بن دندان.
قطران.
کدام شاه که یک روز با تو دندان بود
که بنده تو نگشت آخر از بن دندان.
قطران.
دندان بودن ؛ دندان بر چیزی کردن. کنایه از طمع و توقع و خواهش آن داشتن. ( آنندراج ) :
بدان دو رشته لؤلؤ میان حقه لعل
چه گویمی که مرا بر لبت چو دندان است.
نزاری قهستانی ( از آنندراج ) .
بدان دو رشته لؤلؤ میان حقه لعل
چه گویمی که مرا بر لبت چو دندان است.
نزاری قهستانی ( از آنندراج ) .