دنح

لغت نامه دهخدا

دنح. [ دِ ] ( سریانی یا آرامی ، اِ ) به لغت سریانی به معنی طلوع است و مراد طلوع عیسی ( ع ) است از نهر اردن ،رود معروف نزدیک دمشق. ( آنندراج ) ( از برهان ). از لغاتی که از آرامی گرفته شده یکی هم دنح است که اکثر نویسندگان اخبار و تاریخ آن را به صورت ذِبح تصحیف کرده اند. ( از نشوءاللغة ص 69 ). || عیدی است مر ترسایان را. ( منتهی الارب ). عیدی است میان عیسویان که روز دوازدهم تولد عیسی مقرر شده ، گویند در آن روزستاره ای عجیب که قصه آن در انجیل است طلوع کرده که دلالت بر ظهور عیسی داشته. ( از آنندراج ). عیدی است مر ترسایان را که عید خاج شویان باشد. ( ناظم الاطباء ). || نام روز ششم کانون الاَّخر. ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ششم روز است از کانون آخر، و بدین روز یحیی بن زکریا عیسی بن مریم را به جوی اردن تعمید کرده است. ( التفهیم ص 248 ).

دنح. [ دَ ] ( ع اِمص ) خواری و مذلت. ( ناظم الاطباء ).

دنح. [ دَ ] ( ع مص ) به معنی دنوح است. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دنوح شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) روز ششم ماه کانون الاخر روزه عید دنح مسیحیان است . گویند که یحیی بن زکریا درین روز مسیح را در آب معمودیه بنهر اردن غسل تعمید داد .
به معنی دنوح است .

فرهنگ معین

(دِ ) [ معر. عبر. اِرمی . دنحا ] (اِ. ) روز ششم ماه کانون الا´خر روزة عید دنح مسیحیان است . گویند که یحیی بن زکریا، در این روز مسیح را در آب معمودیه به نهر اردن غسل تعمید داد.

فرهنگ عمید

یکی از اعیاد مسیحیان، عید خاج شویان.

پیشنهاد کاربران

بپرس