دنبه گداز

لغت نامه دهخدا

دنبه گداز. [ دُم ْ ب َ / ب ِ گ ُ ] ( اِ مرکب ) ظرفی باشد که دنبه گوسفند در میان آن برشته کنند. ( آنندراج ) ( برهان ). || نوعی از سحر و جادوست و آن چنان باشد که ساحران به نام شخص سوزن بسیار بر دنبه گوسفندبخلانند و افسونی خوانند و آن را در قبر کهنه بیاویزند و چراغی در زیر آن روشن کنند تا از حرارت آن چراغ دنبه می گدازد، آن شخص نیز می گدازد و لاغر می شود تا بمیرد. ( آنندراج ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) :
تب و تابی فروغ او از ناز
شمع را کرده است دنبه گداز.
محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

دنبه گداز :دنبه گداز کردن نوعی جادو است .
( ( " من خودم به هزار نفر بیشتر آب مرده شور خانه دادم . براشون تو قبرستان دنبه گداز کردم , هیچ کدوم نیومدن بگن فایده کرده . " ) ) ( صادق چوبک ، پیرهن زرشکی )

بپرس