دنبر

لغت نامه دهخدا

دنبر. [ دَم ْ ب َ ] ( ص ) دَمَر یا وارونه. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). رجوع به دمر شود.

دنبر. [ دَم ْ ب َ ] ( اِخ ) نام شهری است به هندوستان. ( از برهان ) ( از شرفنامه منیری ) ( از ناظم الاطباء ). رشیدی گوید که این لفظ، ونبر است به کسر واو، و دال تصحیف است. ( از آنندراج ). ظاهراً صورتی از دنپر است و آن خود مخفف دنپور باشد. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دنپور شود :
سوی کشور هندوان کرد رای
سوی کابل و دنبر و مرغ و مای.
فردوسی.
کجا نام آن نامور مای بود
به دنبر نشسته بت آرای بود.
فردوسی.
همه کابل و دنبر و مای و هند
ز دریای چین تا به دریای سند.
فردوسی.
تویی پهلوان جهان کتخدای
به فرمان تو دنبر و مرغ و مای.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

دمر یا وارونه .

پیشنهاد کاربران

دَنْبَر:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "دنبر " می نویسد : ( ( مای و دَنْبَر که در کنار کابل و هند از آن دو سخن رفته است، دو سرزمین اند که جغرافیایشان به درستی روشن نیست. فرهنگ نویسان آن دو را دو شهر در هندوستان شمرده اند. مای در واژه، ریختی از ماد می تواند بود. ریختی دیگر از ماد "ماه" است که چونان پیشنام شهرهای ماد به کار برده شده است: ماه نهاوند؛ ماهْْ دینور ماه نشان و از این گونه. هنوز دشتی در نزدیکی کرمانشاه "مایْ دشت" نامیده می شود که ریختی از "ماه دشت " و "ماد دشت" می تواند بود. همین ساختار دیگر گونی را در واژه ی باد می توانیم یافت که ریخت های دیگر از آن، یکی" بای" یا "وای"است که نمونه را در"در وای" یا " اندر وای "دیده می شود؛ دیگر" باه "که در پارسی به کنایه در معنی نیروی مردانگی به کار برده شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر مای را ریختی از ماد بدانیم، دنبر را نیز می توانیم ریختی از دینور بشماریم که شهری بزرگ و آباد بوده است، از شهرهای ماد و جغرافیا نویسان کهن آن را" ماه دینور" ( =مادْدینور ) می نامیده اند دینور امروزه دهستانی در بخش صحنه ی کرمانشاه. روانشاد دهخدا "دنبر" را ریختی از "دنپر "دانسته است و" دنپر "را ریخت کوتاه شده ی دنپور که شهری بوده است در هندوستان؛ در حدود العالم
در بر نوشته ها" مایِ هند"" نیز به جای "مای و هند" آورده شده است. در شاهنامه هر بار که از" مای"سخن رفته است، در کنار آن "دنبر" نیز یاد کرده آمده است. ) )
( ( همه کابل و دنبر و مای و هند،
ز دریای چین تا به دریای سند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۹۵. )

بپرس