رمانی است بزبان اسپانیایی در دو بخش بقلم سروانتس ( ه.م. ) و آن یکی از شاهکارههای ادبیات بین الملی است ( ۱۶۱۴ -۱۶٠۴ م. ) .دون کیشوت انتقاد هجو آمیزیست از ابتذالات نظم شوالیه گری که در عهد نویسنده بافول میگرایید. دون کیشوت نجیب زاده ایست که دقت خود را بخواندن رمانهای مربوط به شوالیه ها میگذراند و بحدی تحت تاثیر آنها قرار میگیرد که مصمم میشود خود را شوالیه ای بزرگ معرفی نماید و جهان را از آوازه فتوحات خود پر سازد. زرهی فرسوده بر تن میکند و کلاهخودی کهنه بر سر میگذارد زوبینی بدست میگیرد و شمشیری بر کمر می بندد و بر اسب ناتوان خویش سوار میشود. او اندیشه های بلندی دارد ولی چون حقایق زندگی با او سریاری ندارد بجنگ واقعیت میرود . ستیزه وی با آسیاهای بادی نمونه مخالفت خیره سرانه او با حقایق زندگی است .وی دایم بتخیلات و اوهام خویش پابند است . کاروانسرایی مخروب را دژی استوار رهگذارن بی آزار را ساحران بد کردار زنان خدمتکار و روسپیان را شاهزاده خانم و آسیاهای بادی را دیوان افسانه ایی محسوب میدارد. وی با عوامل و نیروهایی که بسیار تواناتر از اویند بمبارزه بر میخیزد و پیاپی شکست میخورد. از سوی دیگر او مردی شریف و خوش قلب و بشر دوست است.میخواهد از مظلومان دفع ستم کند و غمدیدگان را یاری نماید ولی متاسفانه راههای عملی و واقعی را کنار گذاشته سعی میکند همه امور را از راه تخیل و وهم خود حل نماید . بدین جهت اعمال او مسخره آمیز جلوه میکند. اما سانکوپانزا اسلحه دار و مهمتر دون کیشوت با وجود ساده لوحی چون دچار خیالبافی و مالیخولیای مخدوم خود نیست حقیقت را لمس میکند و منکر واقعیت نیست .