دمیده شدن


معنی انگلیسی:
distend

پیشنهاد کاربران

دمیده شدن ؛ آماسیدن. آماس کردن. آماهیدن. متورم شدن. باد کردن. ( یادداشت مؤلف ) : و خداوند علت بپژمرد و شکم دمیده شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . و گوشت روی و رگهای گردن دمیده و برخاسته شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . دحقلة؛ دمیده شدن شکم. حجز؛ دمیده شدن شکم گوسپند از خوردن آب بر خلو شکم. ( منتهی الارب ) . || طلوع کردن صبح. ( ناظم الاطباء ) ( از لغت محلی شوشتر ) . طالع شدن. ( انجمن آرا ) . طلوع کردن ، چون : دمیدن صبح و آفتاب و غیره. ( غیاث ) ( از آنندراج ) . ظاهر شدن. پیدا آمدن : دمیدن صبح و دمیدن خورشید؛ طالع شدن آن. ( یادداشت مؤلف ) :
...
[مشاهده متن کامل]

نخستین که آتش ز جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید.
فردوسی.

بپرس