دمیدن ( دردمیدن ) باد در چیزی ( کسی ) ؛ با دم خویش آن چیز ( کس ) را باد و هوا دادن. ( یادداشت مؤلف ) :
دوم آنکه حجاب را یاری دهد به وقت دم زدن و باد اندر هر چیزی دمیدن. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . خداوند لقوه. . . اگر خواهدبادی در دمد راست نتواند دمید. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
... [مشاهده متن کامل]
گوهر می آتش است ورد خلیلش بخوان
مرغ صراحی گل است باد مسیحش بدم.
خاقانی.
دوم آنکه حجاب را یاری دهد به وقت دم زدن و باد اندر هر چیزی دمیدن. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . خداوند لقوه. . . اگر خواهدبادی در دمد راست نتواند دمید. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
... [مشاهده متن کامل]
گوهر می آتش است ورد خلیلش بخوان
مرغ صراحی گل است باد مسیحش بدم.
خاقانی.