دمید
/damid/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
معنی دمید میشه طلوع کرد
متضادش میشه غروب کرد
متضادش میشه غروب کرد
دمید یعنی=طلوع کرد
دمیدن یعنی=طلوع کردن
دمیدن یعنی=طلوع کردن
دمید:بر آمد، سرزد، وزید
تنفس کرد
نفس کشیدن یا درخشیدن
درخشید
درخشید
دَمید:درخشید، طلوع کرد
دَمیدن:طلوع کردن و سر زدن خورشید، ماه یا ستارگان
دَمیدن:طلوع کردن و سر زدن خورشید، ماه یا ستارگان
نفس کشیدن
وزید - سرزد - رویید و. . .
وزید
در ارتباط با واژه های دیگر نظیر دمیدن خورشید معنای طلوع کردن می دهد
هوا را بیرون دادن
نفس کشید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)