من چه گویم چون مرا بردوخته ست
دُمگه او دَمگهم را سوخته ست.
مولوی.
و رجوع به دمگاه در همه معانی شود.دمگه. [ دُ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) دمگاه که دم از آنجا روید. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
از دم و دمگاه اویم دم گرفت
دُمگه او دَمگهم محکم گرفت.
مولوی.
رجوع به دُمگاه شود.