دمک
لغت نامه دهخدا
دمک. [ دَ ] ( ع مص ) نیک دویدن خرگوش. ( دهار ). || ساییدن و آرد مانند کردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سودن. ( المصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || استوار کردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تاب دادن رسن دلو را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || برجستن فحل بر ناقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بالا آمدن آفتاب. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
دمت یعنی اندکی ، لحظه کوتاه ، چند ثانیه
دمک ( . . ک )
معنای پسوندش چیه
معنای پسوندش چیه
دَمَک :لحظه کوتاه
زمان محدود، زمان کم
لحظه ی کوتاه، ثانیه
کمی ، اندکی