به قول هاوکینگ؛ فلسفه مرده است! اما شیون و سوگ و زاری ( سووشون ) بر سر مزار فلسفه یونان باستان و حکمت های شرق هنوز بر پا و گرم و جاری است. پاولوس ( Paulus ) بزرگترین مروج دین مسیحت در غرب در باره فلاسفه در نامه دوم خود به مردم کورینت ( korinth ) بیان داشته است که فیلسوفان دیوانه اند زیرا همیشه به دنبال جستن حقیقت سرگردانند. اما سرور ما ایسا مسیح فرموده است : من حقیقت و راه و زندگی ام. لذا برادران و خواهران عزیر ، ما حقیقت و راه و زندگی را پیدا کرده ایم و دیگر نیازی به جستجوی آنها در جای دیگری نداریم. محمد غزالی هم گویا با این قضاوت پاولوس در باره فلاسفه و فلسفه بافی آنان آشنایی داشته است. اما ایسا مسیح در ادامه آن جمله فرموده است که فقط از طریق من می توانید به سرزمین و پیشگاه پدر آسمانی راه یابید. از دیدگاه بیدار و هوشیار و آگاه انسان امروز ، چنین بیانیه ای نشانه بارز و آشکارِ بروز و تجلی قوه باطنی و نهفته در غریزه طبیعی و انگیزه باطنی یعنی میل و آرزوی انحصار طلبی در میدان رقابت نام آوری و شهرت طلبی به ظاهر و بیرون می باشد. یعنی آرزوی آگاهانه و یا ناآگاهانه زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان و در خاطره یا حافظه تاریخ. پیامبر اسلام هم از قول خداوند متعال فرموده است که اگر شهادت دهید که من رسول و ولی الله هستم، آنگاه در آخرت از پاداش های فراوان و سعادت بهشتی برخوردار خواهید گردید و گرنه جای همه تان در جهنم خواهد بود. کلام مبارک ایسا مسیح مبنی بر اینکه هیچ فرد انسانی بدون کمک و راهنمایی وی به سرزمین و پیشگاه پدر آسمانی راه نخواهد یافت ، با کمال احترام از دو لحاظ اوهامی و اشتباه می باشد و حقیقت ندارد ؛ یکی سرزمین و دیگری پیشگاه خداوند متعال هردو بیکران و بی نهایت اند و دروازه یا درِ ورودی و خروجی ندارند که نیازی به دربان یا دروازه بان و راهنما داشته باشند. به عبارتی دیگر سرزمین و پیشگاه خداوند هردو فاقد کرانه و مرز و محیط اند و بیرون یا خارج ندارند. یعنی هر چه که هست و نیست در لحظه حال که طول آن برابر با زمان پلانک یعنی 10 بتوان منهای 43 ثانیه می باشد، در بطن سرزمین و پیشگاه خداوند قرار دارند و نه در بیرون از آن. لذا انسان از اوایل پیدایش خود در طبیعت تاکنون و تا باز گشت مجدد به برترین نظم و سامان و حالت کیهانی یعنی نظام احسن آفرینش مبداء در معاد نیازی به ورود به سرزمین و پیشگاه خداوند متعال نداشته و ندارد و نخواهد داشت بلکه نیاز به شناخت مجدد خود و خداوند، یعنی همان شناخت و دانش کامل اولیه که در نظام احسن آفرینش مبداء و در طول زندگی طویل بهشتی درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی، از آن برخوردار بوده است. چرخه متافیزیکی ارسطویی را امروز و آینده می توان به زبان و روش علمی ( فلسفه علمی یا متافیزیک علمی ) به شکل زیر نوشت : برترین حالت آفرینش کیهانی و زندگی بهشتی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل - پایان آن حالت با آغاز سفر مقطعیِ نزولی و صعودی و شروع سلسله طویل نظم و حیات های دنیوی - باز گشت به همان حالت اولیه در پایان سفر یعنی در معاد. و آنهم از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و نه از طریق رستاخیز یا برانگیخته شدن مردگان از گور ها یا قبور. این سفر بصورت خطی و پیوسته طی نمی شود بلکه منقطع و منزل به منزل یا پله به پله و یا وادی به وادی و یا ایستگاه به ایستگاه. تعداد منازل یا وادی ها یا پله ها و یا ایستگاه ها هفت تا می باشند که هرکدام در نوع خاص و ویژه خویش در قالب یک عالم واقعی - عینی - شهودی با مراتب و درجات تکاملی فراوان بین دو سرحد یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل بین مبداء و معاد پشت سر هم با ترتیب و نوبت و نظمی مطلق و در چهار چوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و عمر خودرا سپری می نمایند. و آنهم نه تنها در این جهان بلکه در کلیه جهان ها بطور همسان و همزمان. طول زمانی سفر و تعداد تولد و مرگ های موجودات بهمراه تولد و مرگ های کیهان و تعداد ظهورات متوالی آسمان ها و زمین های هفتگانه بهمراه عوالم هفتگانه به روش و زبان علمی یا ریاضی قابل محاسبه و تعیین می باشند، مشروط بر اینکه طول عمر کلی کیهان یا دهر کیهانی یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی و وقوع دو مه بانگ متوالی، توسط منجمین و کیهان شناسان برجسته پیش بینی و محاسبه و تعیین گردد. پاسخ به این سوال : که چرا آسمان ها و زمین ها و عوالم و منازل یا وادی ها یا پله ها و یا ایستگاه ها و یا نظم و سامان های کیهانی و زندگانی ها و عشق های انسانی در هرکدام از جهان ها بطور همسان و همزمان، هفتگانه می باشند، خارج از حوصله این کامنت یا نامک و یا پیامک می باشد. انشاءالله اگر فرصتی دست داد، روش و نتیجه محاسبات خدمت خوانندگان گرامی ارائه خواهد گردید. این حقیر بر این باورم که سرایش افسانه آفرینش را باید از نو آغاز کرد و این بار به زبان و روش علمی در مقایسه با دریافت وحی از طریق گوش سر در اعصار مختلف باستان و فلسفه مرده از دیدگاه هاوکینگ را می توان دوباره زنده کرد تا مدتی در قالب نور روی کره زمین مورد رویئت قرار گیرد و سپس به آسمان معراج نماید.
... [مشاهده متن کامل]
در پایان ارائه یک تصویر فکری و خیالی :
یک چرخ بزرگ ( بسان چرخ متافیزیکی ارسطو ) را به شکل یک دایره تصور کنید که روی محیط آن چرخ ها یا دایره های فراوان و مساوی و کوچکتری طوری کنار هم قرار گرفته باشند که مراکز آنها با فواصل برابر روی محیط دایره بزرگتر باشند. دایره ها را با اعداد یک رقمی از یک تا هفت علامت گذاری کنید. هفت تا از آنها را طوری رسم کنید که خوبتر و زیبا تر از آنها دیگر یافت نشود و روی آنها عبارت نظام احسن آفرینش مبداء را درج کنید و بقیه دایره ها را از سمت چپ یا راست ( موافق یا مخالف حرکت عقربه های ساعت ) آن هفت دایره با درجات مختلف زشتی و زیبایی در فکر و خیال رسم کنید و روی دایره بزرگ یک دور کامل بزنید تا به هفت دایره اولیه بازگردید و سپس کلمه معاد را روی آنها در کنار مبداء بنویسید. مدت زمان لازم برای یک دور کامل روی دایره بزرگ برابر خواهد بود با طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی بین مبداء و معاد و مدت زمان لازم برای یک دور کامل روی محیط هرکدام از دایره های کوچک برابر خواهد بود با طول عمر کلی کیهان یا دهر کیهانی. البته باید توجه داشته باشیم که خمیر مایه ساختاری عوالم هفتگانه واحد و یکی می باشد، یعنی هستی یا وجود خداوند متعال و از عوالم هفتگانه در طی ظهورات متوالی همیشه یکی از آنها در قالب یک عالم واقعی و عینی و شهودی به ظهور و تجلی و پیدایش و کثرت می رسد و شش عالم دیگر را بصورت شش امکان استعلائی یا بالقوه و ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و غیبی در بطن و باطن خویش بهمراه دارد و نه به شکل طبقه بر طبقه یا محیط و محاط بلکه به صورت ظاهر و باطن. همه دایره های کوچک یک دایره می باشند و حرکت روی دایره بزرگ از طریق نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان صورت می گیرد. لذا بجای چرخ یا دایره مفید تر و حقیقی تر خواهد بود که از کره استفاده کنیم که محتوای آن ( و نه محیط آن ) همیشه بین مرکز و محیط باز و بسته شود یا منبسط و منقبض گردد و بین وحدت و کثرت بطور متوالی در نوسان باشد و برای جلوگیری از تکرار و مکررات خسته کننده، اصل علمی تکامل و اصل دینی - فلسفی - عرفانی سیر و سلوک انسانی بسوی کمال را هم در نظر بگیریم که در پشت نوسانات متوالی و در چهار چوب طرح مطلق آفرینش بطور نامرئی قرار دارد.
شهر Abdera محل تولد دموکریت چند تلفظ و معنای مختلف به شکل زیر می تواند داشته باشد.
پسوند ra با تلفظ را نام یکی از خدایان مصر باستان می باشد و پیشوند Abd میتواند به شکل عبد تلفظ شود. حرف e بین پیشوند و پسوند نقش علامت کسره را بازی می کند. لذا این چنین تلفظ به معنای : عبد یا مطیع خدای را، می باشد. Ab با تلفظ آب همان آب به زبان فارسی می باشد. پسوند dera می تواند به دو شکل تلفظ شود ؛ یکی در آ ، و دیگری دیره. آب در آ به معنای مُشرف بر آب یا دریا می باشد و آبدیره به معنای آب قدیمی یا آب پایدار.
... [مشاهده متن کامل]
نام دموکریت یا دمو کار هم دو تلفظ و معنا دارد یکی کارِ دَمی یا لحظه ای و روزمره و دیگری کارِ مردمی. واژه اتم در اصل و ریشه فارسی می باشد و به شکل آتَم توسط ایرانیان ماقبل پیدایش زبان و خط اوستایی و زرتشت، تلفظ می شده است و معنای آن عبارت بوده است از تَم یا غبار و یا گرد و بخار اولیه یا آغازین. هندوان آن واژه قدیمی را اقتباس نموده و آنرا جمع کرده و به شکل آتمان در آورده و آنرا به معنای روان کل کیهان یا روان برهمان تفسیر نموده اند. دموکریت فقط اجزای بسیار ریز و نشکن و تجزیه ناپذیر آن تَم یا گردوغبار اولیه را با لفظ اتُم نامگذاری نموده است. دو نظریه و یا دو باور ایرانیان باستان؛ یکی ذره ای بودن هستی یا وجود و دیگری نیرومند بودن هستی یا وجود در پشت دو نام زرتشت با حروف لاتین ثبت و حفظ گردیده و به دست ما ایرانیان عصر جدید رسیده اند و بهتر است که قدر و ارزش آنرا در یابیم. ما ایرانیان از طریق نوشتار و تلفظ فارسی نام زرتشت نمی توانیم به آن دو جهان بینی ارزشمند در زمینه هستی شناسی پی ببریم. زرتشت به معنای تشت زرین و یا قرص خورشید و یا شتر زرد و یا شتر بان نمی باشد بلکه : Zarathustra با تلفظ اصلی و ریشه ای : ذرات هوست را و Zoroastra با تلفظ اصلی و ریشه ای : زور او است را.
فکر تحلیلی یا تحلیل گرای دموکریت تنها به نظریه اتمی بودن محدود و محصور نمی گردد، زیرا آن متفکر بزرگ عمل تحلیل یا تجزیه و یا تقسیم را تنها به سمت باطن یا درون انجام نداده است بلکه آنرا به سمت بیرون یا خارج هم بکار برده است، یعنی بسوی بیکرانی و بیشماری. یعنی دنیا های متناهی و مساوی از لحاظ اندازه و نامتناهی و بیشمار از لحاظ عددی. در مقایسه با این فکر زیبا و حقیقت و واقعیت گرا ، فکر تحلیلی افلاطون بیکرانی یا بینهایت را به دو بخش تقسیم کرده است ؛ یکی محدود و متناهی یعنی عالم محسوسات و متغیرات و دیگری عالم نیمه بیکران و نیمه بینهایت یعنی عالم ایده های خوب و زیبا و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه. و فکر ارسطو فقط به یک جهان قدیمی و بیکران رسیده است. اگر افلاطون که به کمک فرمانروایان، صاحب آکادمی شده بود، نتیجه افکار تحلیلی صحیح دموکریت را در نظر می گرفت، آنگاه مجبور نمی شد که فکر جاری بودن و شدن و تغییر و تحولات دائمی هراکلیت را از فکر ثبات و پایداری و سکون دائمی پارمنیدس را از هم جدا کند و برای یکی عالم محسوسات و برای دیگری عالم ایده ها را بیافریند بلکه می توانست نتایج ارزشمند آن دو فکر را روی هم قرار دهد به شکل ظاهر و باطن و یا سطح و عمق طوریکه ظاهر و سطح مشمول حال جاری بودن و تغییر و تحول دائمی باشد و باطن و عمق مشمول حال ثبات و تغییر ناپذیری و سکون دائمی. طوریکه امروز مطلع هستیم ارسطو این کار پر اهمیت را انجام داده و به تصور چرخه یا گردش متافیزیکی به شکل ماقبل طبیعت و طبیعت و مابعد طبیعت و یا به شکل ایده های اولیه و طبیعت و بازگشت به همان ایده ها، رسیده است، اما از آنجائیکه دنیاهای متناهی و مساوی و فراوان دموکریت را در نظر نگرفته و به آن اهمیت نداده است، نتوانسته است که چرخ دوار خودرا حتا برای یک بار هم که شده ، بچرخاند. زیرا محتوای یک جهان بیکران هیچ گاه نمی تواند از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر تغییر و تحول یابد.
نتیجه اینکه چرخ دوار ارسطو قبل از آغاز حرکت چرخشی پنچر شده بوده است و یک مکانیک زبر دستی هم در دم دست افکار ارسطو نبوده است که پنچری چرخ ارابه رزمی یک چرخه ای استاد ارسطو را رفع نماید. در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم. اگر فرصتی دست داد بحث را ادامه خواهیم داد .