دموک

لغت نامه دهخدا

دموک. [ دَ ] ( ع مص ) شتاب دویدن خرگوش. || تابان و نرم گردیدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نسوشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بلند آمدن آفتاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

دموک. [ دِ ] ( ع اِ ) چرخ دلو سبک گرد و یا بسیار سخت و یا چرخ بسیاربزرگ که بر آن آب به اشتر آب کش کشیده شود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). چرخ باد. ( مهذب الاسماء ). || هرچه تیز رود و سریع باشد. ج ، دُمُک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). تند. سریع. || آسیاب زود آب کننده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || آسیای سبک دو. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

چرخ دلو سبک گرد و یا بسیار سخت و یا چرخ بسیار بزرگ که بر آن آب به اشتر آب کش کشیده شود .

پیشنهاد کاربران

بپرس