دموق

لغت نامه دهخدا

دموق. [ دَ ] ( ع ص ) تباه بی خیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

دموق. [ دُ ] ( ع مص ) بناگاه درآمدن بی دستوری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج )( از اقرب الموارد ). در جایی شدن بی دستوری. ( تاج المصادر بیهقی ). دمور. و رجوع به دمور شود. || شکستن دندان کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || درآمدن صیاد در کازه. || بسیار نوشیدن شراب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || درآوردن چیزی را در چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران