دمم

لغت نامه دهخدا

دمم. [ دِ م َ ] ( ع اِ ) چیزی که بدان دیگ شکسته بسته شود. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). چیزهایی از قبیل خون یا سرشیر که بسبب آنها خلل و فرج دیگ سنگی بسته شود. ( از اقرب الموارد ). || خون. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ دمة. به معنی پشکلهای شتر و گوسپند. ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به دمة شد.

دمم. [ دُ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ دُمَّة. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به دُمّة شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۰(بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس