دمبه

لغت نامه دهخدا

دمبه. [ دُ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) دنبه و دنباله میش. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دنبه شود.

دمبه. [ دُ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کزاز بالا از بخش سربند شهرستان اراک. آب آن از رودخانه آستانه. سکنه آن 462 تن. راه آن اتومبیلرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

فرهنگ فارسی

دنبه و دنبال. میش .

فرهنگ عمید

= دنبه

گویش مازنی

/dembe/ دنبه

واژه نامه بختیاریکا

( دُمبه ) دنبه

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> دمبه
آدم خیلی تنبل

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه دمبه از ریشه ی واژه ی دمب و ه فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

دمبهدمبهدمبهدمبه
دمبه: در سنسکریت دومبکه dumbaka ( دم کلفت گوسفند )
دنبه =چربی گاو یا گوسفند

بپرس