فتح باب عنایتش به کرم
بدمانده ز شوره مهرگیاه.
ابوالفرج رونی.
اکنون نشانش آنکه ز سینه بجای موی جز حرف عاشقی ندماند مسام تو.
سنایی.
و رجوع به دمیدن شود. || جوش کردن. ( یادداشت مؤلف ) : و جوز خشک دهان را بدماند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). پسته ، سده جگر بگشاید و گرده را نیک بود و دهان بدماند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). بادنجان ، اندر وی مادتی تیز و برنده و سوزان ، خون را بسوزاند و سودا کند و دهان را بدماند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).