دماغ پختن ؛ دماغ سوختن. کنایه است از رنج و محنت بسیار کشیدن. ( از آنندراج ) . تصور غلط کردن :
وگر سیدش لب به دندان گزد
دماغ خداوندگاری پزد.
سعدی ( بوستان ) .
دماغ پخته که من شیرمرد برنایم
برو چو با سگ نفس نبهره برنایی.
سعدی.
وگر سیدش لب به دندان گزد
دماغ خداوندگاری پزد.
سعدی ( بوستان ) .
دماغ پخته که من شیرمرد برنایم
برو چو با سگ نفس نبهره برنایی.
سعدی.