به دود آتش ماخولیا دماغ بسوخت
هنوز جهل مصورکه کیمیایی هست.
سعدی.
از صحبت صوفی منشان سوخت دماغم ای باده پرستان ره میخانه کدام است ؟
سعدی.
به سینه هر نفسم صدهزار داغ مسوزبرای سوختنم این قدر دماغ مسوز.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
محض از برای خاطر پروانه های نرم شب تا صباح شمع نشست و دماغ سوخت.
فیاض ( از آنندراج ).
|| فکر بسیار کردن. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( از آنندراج ).