دماغ رساندن ؛ مست و سرخوش شدن. ( آنندراج ) :
دماغی می رسانم برسر راه چمن دانش
سرم گرم است از می بوی گل از باد می آید.
دانش ( از آنندراج ) .
چنان دماغ نگار من از شراب رساند
که رفته رفته نسب را به آفتاب رساند.
... [مشاهده متن کامل]
تأثیر ( از آنندراج ) .
ز بی دماغی خود صبحدم به باغ شدیم
دماغ تر برسانیم بی دماغ شدیم.
ملا نسبتی تهانیسری ( از آنندراج ) .
دماغی می رسانم برسر راه چمن دانش
سرم گرم است از می بوی گل از باد می آید.
دانش ( از آنندراج ) .
چنان دماغ نگار من از شراب رساند
که رفته رفته نسب را به آفتاب رساند.
... [مشاهده متن کامل]
تأثیر ( از آنندراج ) .
ز بی دماغی خود صبحدم به باغ شدیم
دماغ تر برسانیم بی دماغ شدیم.
ملا نسبتی تهانیسری ( از آنندراج ) .