دمار از جان کسی براوردن

پیشنهاد کاربران

دمار از جان ( نهاد، هستی ، دماغ ، مغز ) کسی برآوردن ( درآوردن ) ؛ او را بسیار عذاب دادن. سخت شکنجه دادن. کنایه است از به هلاکت افکندن و هلاک کردن و کشتن او. ( از یادداشت مؤلف ) :
بدو گفت سرخه که ای شهریار
...
[مشاهده متن کامل]

ز جان تهمتن برآرم دمار.
فردوسی.
گر او درنیاید درین کارزار
برآریم از جان دیوان دمار.
فردوسی.
براند از برش رخش وبسپرد خوار
برآوردش از مغز یکسر دمار.
فردوسی.
هر کجا گردنکشی اندر جهان سر برکشید
تو برآوردی به شمشیر از تن و جانش دمار.
فرخی.

بپرس