دم گیر


معنی انگلیسی:
stifling, sultry

لغت نامه دهخدا

دم گیر. [ دَ ] ( نف مرکب ) خفه کننده و خاموش کننده و نفس گیر. ( ناظم الاطباء ). سنگین و گرم چنانکه نفس فروگیرد: گرمای دم گیر. خبه کننده. گیرنده ٔنفس. دمه گیر. دَوْمَهْکَر. ( معرب است ). که خفقان آرد. که سهولت تنفس را مانع باشد. با هوای خفه. ( یادداشت مؤلف ) :
چاه دم گیر و بیابان و سموم
تیغ آهخته سوی مرد نوان.
خسروانی.
غتم ؛ گرمای دم گیر سخت. یوم غم ؛ روز تیره و دم گیر از گرما. ( صراح اللغة ). غام ، مقمم ؛ روز دم گیر و تیره. ( منتهی الارب ).

فرهنگستان زبان و ادب

{sting} [حمل ونقل هوایی] پایه ای بلند و لوله مانند که در تونل باد رو به جریان بالادست قرار دارد و مدل هواگَرد با حداقل تزاحم (interference ) بر روی آن نصب میشود

گویش مازنی

/dam gir/ برنج دمی برنج دمی کتهدر این شیوه پخت برنج، از آبکش استفاده نشده و طبخ به صورت یک مرحله ای انجام می شودبه این شکل که آشپز به میزان برنج، آب آن را تعیین نموده و ظرف محتوی آن را روی اجاق می گذارد، تا پخته شودگاهی قبل از بار گذاشتن برنج مقداری سبزی و روغن نیز به آن اضافه می کننداین شیوه پخت برنج، معمول ترین شکل آن در سراسر البرز شمالی استاین نوع طبخ دارای نام های گوناگونی مانند: دمپختی، دمپخت، دمی، دمی پلا و می باشد

پیشنهاد کاربران

بپرس