دم گرم در بار کسی نهادن ؛ فریب دادن او را. ( یادداشت مؤلف ) :
تا از دم سرد کی رهاند یارم
حالی دم گرم می نهد در بارم.
مجیرالدین بیلقانی.
|| لاف. ( غیاث ) . لاف و گزاف. دعوی. ادعا: دم از پاکی زدن ؛ ادعای پاکی کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
قدم باید اندر طریقت نه دم
که اصلی ندارد دم بی قدم.
( بوستان ) .
تا از دم سرد کی رهاند یارم
حالی دم گرم می نهد در بارم.
مجیرالدین بیلقانی.
|| لاف. ( غیاث ) . لاف و گزاف. دعوی. ادعا: دم از پاکی زدن ؛ ادعای پاکی کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
قدم باید اندر طریقت نه دم
که اصلی ندارد دم بی قدم.
( بوستان ) .