دم گرفته

لغت نامه دهخدا

دم گرفته. [ دَ گ ِ رِت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نفس گرفته. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || بدبوی و متعفن و گندیده. ( ناظم الاطباء ). پوستی را گویند که در وقت دباغت کردن بدبوی و گنده و متعفن شده باشد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). عطن ( اصطلاح در پوست پیرایی ). ( یادداشت مؤلف ). || تَف گرفته. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - تف گرفته . ۲ - بد بوی و متعفن مخصوصا پوستی که در وقت دباغت بد بوی و گنده باشد .

پیشنهاد کاربران

بپرس