زاهد بیا و پرده برافکن ز راز خبث
ما دمکش توایم به آهنگ ساز خبث.
سلیم ( از آنندراج ).
|| نوازنده و سازنده و مغنی و آوازخوان. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از غیاث ) : زبان را مطرب بزم دهن کرد
نفس را دمکش ساز سخن کرد.
ظهوری ( از آنندراج ).
متالی ؛ دمکش سرودگوی. ( منتهی الارب ). || ( اِ مرکب ) تشکچه ای که پس از دم کردن برنج بر روی دیگ نهند. دم کنی ( در تداول مردم قزوین ).