دم کج

لغت نامه دهخدا

دم کج. [ دُ ک َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) که دم او کج است. که دمی کج دارد. || کژدم. عقرب. شبوة. دم کژ. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به کژدم شود. || قسمی امرود. نوعی گلابی پیش رس. ( یادداشت مؤلف ): دمش کجه گلابی ، مال کرجه گلابی ( از تداول عامه فروشندگان میوه ). و رجوع به گلابی و امرود شود.

فرهنگ فارسی

که دم او کج است . که دمی کج دارد .

پیشنهاد کاربران

بپرس