دم چیزی زدن ؛ لاف آن چیز زدن. ادعای داشتن آن چیز کردن :
پیوسته دلم دم رضای تو زند
جان در تن من نفس برای تو زند.
خواجه عبداﷲ انصاری.
من اینک دم دوستی می زنم
گر او دوست دارد وگر دشمنم.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی ( بوستان ) .
یکی از آنان که غدر کردند با من دم دوستی میزد. ( گلستان ) .
بجز شکردهنی مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم سلیمانی.
حافظ.
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم.
حافظ.
به مستی دم پادشایی زنم
دم خسروی در گدایی زنم.
حافظ.
پیوسته دلم دم رضای تو زند
جان در تن من نفس برای تو زند.
خواجه عبداﷲ انصاری.
من اینک دم دوستی می زنم
گر او دوست دارد وگر دشمنم.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی ( بوستان ) .
یکی از آنان که غدر کردند با من دم دوستی میزد. ( گلستان ) .
بجز شکردهنی مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم سلیمانی.
حافظ.
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم.
حافظ.
به مستی دم پادشایی زنم
دم خسروی در گدایی زنم.
حافظ.