ز دم لابه سگ چه شادی فزود
که از عفعفش موجب غم شود.
میر غیاث الدین محمد.
- دم لابه کردن ؛ چاپلوسی و عجزنمودن : بس هزبری که بدین دل که توداری امروز
پیش تو فردا دم لابه کند چون روباه.
فرخی.
به ابن صبح که سرپنجه ها کند چو نجوم به ابن عرس که دم لابه ها کند چو کلاب.
خاقانی.
نَکْنم دم لابه بر در کس پیش تو کنم اگر کنم بس.
خاقانی.
- دم لابه کنان ؛ تملق کنان. چاپلوسی کننده. در حال اظهار عجزو چاپلوسی : چون منعم خود شناختندش
دم لابه کنان نواختندش.
نظامی.
- || سگ ( ناظم الاطباء )، بمناسبت دم جنباندن.