دم صبح ؛ اول بامداد. گاه صبح. پگاه. بگاه. گاه دمیدن صبح. ( یادداشت مؤلف ) . ابتدای صبح کاذب و آخر شب. ( لغت محلی شوشتر ) :
دوش در مدح و ثنای تو بدم تا دم صبح
صبح صادق ندمید از دم من الا دوش.
سوزنی.
... [مشاهده متن کامل]
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود.
حافظ.
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهربر یک عهد و یک میثاق بود.
حافظ.
- || نفس صبح. کنایه از نسیم صبحگاهی. هوای صبح. ( یادداشت مؤلف ) .
- || کنایه است از آه :
دم صبح از جگر آرند و نم ژاله ز چشم
تا دل زنگ پذیر آینه سیما بینند.
خاقانی.
دوش در مدح و ثنای تو بدم تا دم صبح
صبح صادق ندمید از دم من الا دوش.
سوزنی.
... [مشاهده متن کامل]
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود.
حافظ.
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهربر یک عهد و یک میثاق بود.
حافظ.
- || نفس صبح. کنایه از نسیم صبحگاهی. هوای صبح. ( یادداشت مؤلف ) .
- || کنایه است از آه :
دم صبح از جگر آرند و نم ژاله ز چشم
تا دل زنگ پذیر آینه سیما بینند.
خاقانی.
تنگ کلاغ پر. [ ت َ گ ِ ک َ پ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزدیک روشن شدن صبح. آخر شب قماربازان ، آنگاه که کلاغ به پرواز آید. نزدیکی های صبح. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . || تنگ غروب. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ) . رجوع به تنگ غروب و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.