کنار برنده از شمشیر و کارد و جز آن. ( ناظم الاطباء ) . طرف تیزکارد و خنجر و شمشیر که به تازی حد گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از لغت محلی شوشتر ) . حرف. کناره. حد. لب. لبه. تیزی. تیزه. تیزنا. تیزنای. دمه. ( یادداشت مؤلف ) : قاریه ؛ دم شمشیر. غُرّ؛ دم شمشیر. قرن ؛ دم شمشیر و تیر و پیکان. ( از منتهی الارب ) :
... [مشاهده متن کامل]
دشمن ز دو پستان اجل شیر بنوشد
بگذارد حنجر به دم خنجر پیکار.
منوچهری.
خویش جانم بوی بغداد و دم دجله ست و بس
کز همه آفاق استقبال ایشان می کنند.
خاقانی.
می توانم تارک افلاک بشکافم هنوز
گرچه شمشیردعای من دم تأثیر ریخت.
ظهوری ( از آنندراج ) .
به خون دلشدگان تیغ او خمی دارد
بکار من برد از جور تا دمی دارد.
سالک یزدی ( از آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
دشمن ز دو پستان اجل شیر بنوشد
بگذارد حنجر به دم خنجر پیکار.
منوچهری.
خویش جانم بوی بغداد و دم دجله ست و بس
کز همه آفاق استقبال ایشان می کنند.
خاقانی.
می توانم تارک افلاک بشکافم هنوز
گرچه شمشیردعای من دم تأثیر ریخت.
ظهوری ( از آنندراج ) .
به خون دلشدگان تیغ او خمی دارد
بکار من برد از جور تا دمی دارد.
سالک یزدی ( از آنندراج ) .