در کار مار دم زده انگشت مارگیر
هرگز نبوده است ز من دل گزیده تر.
صائب ( از آنندراج ).
دم زده. [ دَ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) لب زده. که لب بدان زده باشند. که نفس بدان دمیده باشد: دم زده سگ ؛ که لب بر آن زده باشد. با دهان آلوده کرده باشد. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به دم زدن شود.