دم دم

لغت نامه دهخدا

دم دم. [ دَ دَ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) دمادم. دمبدم. به هر دم زدنی. ( شرفنامه منیری ). رجوع به دمادم و دمبدم شود.

دم دم. [ دُ دُ ] ( اِ صوت ) آوای طبل و کوس و غیره. ( یادداشت مؤلف ) :
ظاهر از نغمه قمری همه کوکو شنوی
حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی.
جمال الدین عبدالرزاق.

دم دم. [ دُ دُ ] ( اِ ) گلوله دم دم ، چاتْلَمه. نوعی گلوله. ( یادداشت مؤلف ).، دمدم. [ دِ دِ ] ( ع اِ ) گیاه خشکی است. || بیخ صلیان محیل. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

گلوله دم دم چاتلمه . نوعی گلوله .
گیاه خشکی است .

گویش مازنی

/demn dem/ وبال شدن - مزاحمت

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی دَمْدَمَ: فرو ریخت (از دمدمه به معنی خراب کردن بنا بر روی کسی است)
تکرار در قرآن: ۱(بار)

دانشنامه آزاد فارسی

دَم دَم
دّره ای سرسبز و گردشگاهی دیدنی واقع در استان آذربایجان غربی. این درّه که در منطقه ای با پستی و بلندی های فراوان قرار دارد، مراتع سرسبز، رودخانه های فراوان، جنگل های پراکنده و چشمه های جوشان را در خود جای داده است. درّۀ دم دم در چهار فصل سال مورد استفاده قرار می گیرد. این درّه با شهرها و روستاهای منطقه فاصله اندکی دارد و امکان دسترسی علاقه مندان به طبیعت را به ویژه در تعطیلات آخر هفته فراهم می سازد.

پیشنهاد کاربران

بپرس