دم دم. [ دُ دُ ] ( اِ صوت ) آوای طبل و کوس و غیره. ( یادداشت مؤلف ) :
ظاهر از نغمه قمری همه کوکو شنوی
حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی.
جمال الدین عبدالرزاق.
دم دم. [ دُ دُ ] ( اِ ) گلوله دم دم ، چاتْلَمه. نوعی گلوله. ( یادداشت مؤلف ).، دمدم. [ دِ دِ ] ( ع اِ ) گیاه خشکی است. || بیخ صلیان محیل. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).