دم دراوردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
اصطلاحات و ضرب المثل ها
جسور / گستاخ / پررو شدن؛ از حد خود تجاوز کردن
مثال:
خوشم باشه، حالا دیگه دُم درآوردی و توی روی من وامی سی؟ بهت نشون می دم ! اگه یه دفعه ی دیگه از این غلط ا بکنی یه بلایی سرت می آرم تا بفهمی یه من آرد چندتا نون می ده.
توضیح:
همچنین ← «شیر / شیرک شدن»
پیشنهاد کاربران
دم در آوردن: [عامیانه ، کنایه ] پر رو شدن.