دم تیغ و خنجر و کارد و مانند آن ؛ لبه تیز و برنده آنها :
بر صف اهل ملامت خویش را تنها زدم
برنگشتم تا دم شمشیر و خنجر برنگشت.
دانش ( از آنندراج ) .
- || کنایه از آبداری و تیزی تیغ ودهن تیغ و روی تیغ تیز گویند و با ریختن و برگشتن مستعمل است. ( از آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
مکش تیغ زبان صائب به هر بیهوده گفتاری
که از عاجزکشیها این دم شمشیر می ریزد.
صائب ( از آنندراج ) .
بر صف اهل ملامت خویش را تنها زدم
برنگشتم تا دم شمشیر و خنجر برنگشت.
دانش ( از آنندراج ) .
- || کنایه از آبداری و تیزی تیغ ودهن تیغ و روی تیغ تیز گویند و با ریختن و برگشتن مستعمل است. ( از آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
مکش تیغ زبان صائب به هر بیهوده گفتاری
که از عاجزکشیها این دم شمشیر می ریزد.
صائب ( از آنندراج ) .