تا صبح نبست از این دعا دم
یک پرده نکرد از این نوا کم.
نظامی.
دیده را مژگان زبان است و نگه عرض نیازنیستم از گفتگو خاموش اگر دم بسته ام.
واله هروی ( از آنندراج ).
- دم دربستن از کسی ؛ با اوسخنی نگفتن. لب به سخن نگشودن با وی. با وی به گفتگو نپرداختن : پخته غم های عشقم لاجرم
دم ز خاقان جهان دربسته ام.
خاقانی.