دم براوردن


معنی انگلیسی:
expire, to breathe out, to speak

فرهنگ فارسی

( دم بر آوردن ) ( مصدر ) ۱ - بیرون آوردن هوا از ریه و قصبه الریه تنفس . ۲ - صحبت کردن سخن گفتن .

فرهنگ معین

( دم برآوردن ) (دَ. بَ. وَ دَ ) ۱ - (مص ل . ) تنفس . ۲ - سخنن گفتن . ۳ - (مص م . ) نیست ونابود کردن .

مترادف ها

expire (فعل)
ب انتها رسیدن، سپری شدن، مردن، سرامدن، منقضی شدن، تمام شدن، بپایان رسیدن، دم براوردن

exhale (فعل)
بیرون دادن، دم براوردن، زفیر کردن

فارسی به عربی

ازفر , انته

پیشنهاد کاربران

دم برآوردن ؛ دم زدن. نفس زدن. نغم. زفر. ( منتهی الارب ) :
چون نای اگر گرفته دهان داردم جهان
این دم ز راه چشم همانا برآورم.
خاقانی.
تسکین جان گرم دلان را کنیم سرد
چون دم برآوریم به دامان صبحگاه.
...
[مشاهده متن کامل]

خاقانی.
ترسم ز نفاق آینه هم
زآن نتوانم که دم برآرم.
خاقانی.
در این دریا سر از غم برمیاور
فروخور غوطه و دم برمیاور.
نظامی.
از غیرت اینکه دم برآرم
در کام دلم نفس شکستی.
خاقانی.
- || افشای راز نمودن. کنایه از حرف زدن و به تکلم درآمدن است. به حرف آغازیدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . به سخن درآمدن. لب به سخن گشودن :
چون شاه حبش دم تظلم
پیش قزل ارسلان برآورد.
خاقانی.
از خاصگان دمی است مرا سر بمهر عشق
هرجا که محرمی است دم آنجا برآورم.
خاقانی.
گفتا به عزت عظیم وصحبت قدیم که دم برنیارم و قدم برندارم. ( گلستان ) .

در معرض نابودی قرار دادن

بپرس