دم بر زدن
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
دم برزدن ؛ نفس زدن. دم زدن. نفس کشیدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . تقتر. ( منتهی الارب ) .
- || برآسودن. استراحت. نفس تازه کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
کنون گاه جنگ من آمد فراز
تو دم برزن ای گرد گردن فراز.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
ببودند یک هفته دم برزدند
یکی بر لب خشک نم برزدند.
فردوسی.
بدان آب روشن فرود آمدند
بخوردند چیزی و دم برزدند.
فردوسی.
چو از راه نزدیک آن در شدند
ببودند بر کوه ودم برزدند.
فردوسی.
- || برآسودن. استراحت. نفس تازه کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
کنون گاه جنگ من آمد فراز
تو دم برزن ای گرد گردن فراز.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
ببودند یک هفته دم برزدند
یکی بر لب خشک نم برزدند.
فردوسی.
بدان آب روشن فرود آمدند
بخوردند چیزی و دم برزدند.
فردوسی.
چو از راه نزدیک آن در شدند
ببودند بر کوه ودم برزدند.
فردوسی.
به قچقارباشی فرود آمدند/نشستند و یکبار دم بر زدند. شاهنامه فردوسی
🔸دم بر زدند=استراحت کردند.
🔸دم بر زدند=استراحت کردند.
دم بر زدن: دم بر زدن در معنی آسودن و آنچه در پارسی امروزین "نفس تازه کردن" گفته می شود.
( ( کنون گاه رزم من آمد فراز
تو دم بر زن، ای گُرد گردن فراز ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۷. )
:
( ( کنون گاه رزم من آمد فراز
تو دم بر زن، ای گُرد گردن فراز ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۷. )
: