دم آتش ؛ لهیب. زبانه آتش. دمیدن آتش :
چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و باد یکسان بود.
فردوسی.
چو دریای سبز اندر آید ز جای
ندارد دم آتش تیز پای.
فردوسی.
گه بزم دریا دو دست من است
... [مشاهده متن کامل]
دم آتش از برنشست من است.
فردوسی.
دم آتش تیز و باران تیر
هزیمت بود زین سپس ناگزیر.
فردوسی.
من برون آیم به برهانها ز مذهبهای بد
پاکتر زان کز دم آتش برون آید ذهب.
ناصرخسرو.
آب هرآهن و سنگ ار بشود نیست عجب
که دم آتش طور از ید بیضا شنوند.
خاقانی.
چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و باد یکسان بود.
فردوسی.
چو دریای سبز اندر آید ز جای
ندارد دم آتش تیز پای.
فردوسی.
گه بزم دریا دو دست من است
... [مشاهده متن کامل]
دم آتش از برنشست من است.
فردوسی.
دم آتش تیز و باران تیر
هزیمت بود زین سپس ناگزیر.
فردوسی.
من برون آیم به برهانها ز مذهبهای بد
پاکتر زان کز دم آتش برون آید ذهب.
ناصرخسرو.
آب هرآهن و سنگ ار بشود نیست عجب
که دم آتش طور از ید بیضا شنوند.
خاقانی.