دلیل اوردن


معنی انگلیسی:
bravery, intrepidity, argue, explain, to give reasons(for something ), to adduce an argument

لغت نامه دهخدا

( دلیل آوردن ) دلیل آوردن. [ دَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) استدلال کردن. ادلاء. استدلال. برهنة.( منتهی الارب ). برهان آوردن. حجت آوردن :
ندارد کسی با تو ناگفته کار
ولیکن چو گفتی دلیلش بیار.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( دلیل آوردن ) استدلال کردن . ادلائ .

جدول کلمات

دلیل آوردن
استدلال

مترادف ها

allege (فعل)
اقامه کردن، دلیل اوردن، ارائه دادن

argue (فعل)
دلیل اوردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، استدلال کردن، بحی کردن، گفتگو کردن

ratiocinate (فعل)
دلیل اوردن، استدلال کردن

فارسی به عربی

ازعم , جادل

پیشنهاد کاربران

از واژه "وَند" واژگان دیگری همچون "پیوند، آوند، پسوند، پیشوند" ساخته شده اند. میتوانیم از همین واژه، "وَندِش" را نوبسازیم.
پس واژگان "پیوندش، آوندش، پسوندش، پیشوندش" نیز ساخته می شوند.
گرچه دوتای پایانی بی مینه ( =بی معنی ) هستند!
...
[مشاهده متن کامل]

ولی برابر هر کدام آشکار است:
پیوندش=تماس، ارتباط برقرار کردن
آوندش=دلیل آوردن، استدلال، دلیل آوری
همچنین نو واژه هایی میتوان ساخت:
نِوَندِش=اصیل شدن، ریشه دار شدن، اصالت پیدا کردن
نِوَندی=اصالت
نِوَند=اصیل، اصل
پس با بکار بردن از "وَند" و ساختن "وَندِش، وَندیدَن" از آن می توان واژه های بسیاری از آن ساخت.
اگر واژه های بیشتری میتوان ساخت، به من آگاهی رسانی کنید.
بِدرود!
افزودنی:واژه "وند" برابر "بَند" نیست. این دو را با هم قاطی نکنید.

استدلال
حساب پس دادن . [ ح ِ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) روشن کردن حسابدار وضع معاملات را برای مسئول خود. || توضیح دادن و دلیل آوردن برای اعمال . روز قیامت باید از همه ٔ اعمال حساب پس داد.
چرایی آوردن

بپرس