نگه کرد کارش دبیر بزرگ
بدانست کو شد دلیر و سترگ.
فردوسی.
بدست کسان چون توان گشت شیرنباید ترا پیش اوشد دلیر.
اسدی.
نه چندان نرمی کن که بر تو دلیر شوند و نه چندان درشتی که از تو سیر گردند. ( گلستان سعدی ). با بزرگ و کوچک مزاح نباید کرد، که بزرگ کینه ور گردد و کوچک دلیر شود.( منسوب به ارسطو از تاریخ گزیده ). || چیره شدن : بر آفاق شد گاو گردون دلیر
بر آمد ستاره چو دندان شیر.
نظامی ( از آنندراج ).