دلگان. [ دَ ] ( اِخ ) ده مرکز دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر. واقع در 87هزارگزی جنوب باختری بزمان کنار راه مالرو بمپور به کهنوج ، با3500 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
دلگان. [ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باهوکلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در 15هزارگزی جنوب دشتیاری ، کنار راه بریس به باهوکلات. با200 تن سکنه. آب آن از باران و چاه ، و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
دلگداز[ دِ گ ُ ] ( نف مرکب ) دلگدازنده. گدازنده دل. دلسوز. سوزنده دل. هم و غم آورنده. رقت آورنده. ( از ناظم الاطباء ) :
ایا نیاز به من یاز و مر مرا مگداز
که ناز کردن معشوق دلگداز بود.
لبیبی.