دلچسب. [ دِ چ َ ] ( نف مرکب ) چیزی که دل آنرا بخواهد. مرغوب و مطلوب. ( از آنندراج ). محبوب و مقبول و دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) : خواب را بر کوهکن تصویر شیرین تلخ کرد کار چون دلچسب شد خود کارفرما می شود.
تأثیر ( از آنندراج ).
داغ از دانه خالت چه بلا دلچسب است آه از جلوه قدت چه قدر موزون است.
ظهوری ( از آنندراج ).
شَقر؛ کار دلچسب و مقصود. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) چیزی که دل آنرا بخواهد دلپذیر دلپسند .
فرهنگ عمید
دلپذیر، دل پسند، دل نشین، چیزی که انسان آن را بخواهد و بپسندد.