دلپذیر شدن ؛ مطبوع شدن. مقبول طبع واقع شدن :
هم آنگاه شدشاه را دلپذیر
که گنجور او رفت با اردشیر.
فردوسی.
همی نام جست از دهان هجیر
مگر کآن سخنها شود دلپذیر.
فردوسی.
هم آنگاه شدشاه را دلپذیر
که گنجور او رفت با اردشیر.
فردوسی.
همی نام جست از دهان هجیر
مگر کآن سخنها شود دلپذیر.
فردوسی.